مقالات چرا خساست يك بيماري رواني محسوب مي شود؟

۱۲ بازديد

چرا بيماران شخصيتي خسيس مي شوند، و چرا خساست يك بيماري رواني محسوب مي شود؟

دكتر نويري

معني خساست

خساست يعني محروم كردن افراد از منابعي كه بطوري متعارف حق آنان بوده يا قبلا در اختيار آنها قرار داشته اما اكنون بدون دلايلي منطقي و واقعي از همان افراد سلب شده در حاليكه كنترل كننده يا دهنده منابع به دلخواه و سليقه خود و بدون هيچ قانون متعارفي به مصرف منابع در موضوعات مورد نظر و دلخواه خود مي پردازد

 

دلايل آشكار خساست

 

 ۱. وحشت از قدرت و استقلال دادن به افرادي كه فرد بيمار (خسيس) به آنها وابسته مي باشد.

به نظر مي رسد كه افراد مبتلا به خساست با اين واقعيت روبرو هستند كه اطرافيان آنها خود را مجبور به تحمل آنان دانسته و در صورت داشتن شرايط اقتصادي مساعد، در اولين فرصت ممكن خود را از چنگال زجرآور فرد خسيس نجات خواهند داد.

فرد خسيس، آزار ديدن و ناراحتي اطرافيان خود را مي بيند اما با توجيهاتي تنها مورد پذيرش خود همچنان بطوري تصاعدي به محدودتر كردن منابع مي پردازد.  هرچه ميزان درگيري و بحث بر سر منابع مورد نياز فزوني مي گيرد،خسيس بيشتر به نماندن اطرافيان خود و رها شدن توسط آنها مطمئن گشته و در نتيجه بيشتر به كنترل و محدود كردن منابع براي نگهداري اطرافيان اقدام ميكند.

اين كشمكش غيرقابل درمان با اطرافيان تا هنگام مرگ خسيس ادامه داشته و احتمال  رفع و برطرف شدن  آن، اگر نه غير ممكن، بسيار ضعيف است.

نكته اساسي اين بحث اين است كه در نگاه خسيس هر تقابل، اعتراض، و بحث و مشاجره اي مهر تاييدي بر ترس (در نظر وي) بجا ‌ بوده و حتي اختلاف نظرهاي عادي يك رابطه نيز بدون آگاهي و عمد طرف مقابل، ترجمه به رها كردن، طرد كردن و رفتن از زندگي خسيس مي شود. نگاه بدبينانه خسيس به موضوع نماندن اطرافيان خود و خصوصا همسر نگاهي هميشه منفي تر و بطوري فزاينده اي توطئه گرانه تر و پر از خيانت و خدعه است. در نتيجه خسيس پيشدستي كرده و با ندادن منابع يا حسابرسي هاي بسيار جزيي و سخت و انتقال اموال خود بنام افرادي مطمئن تر، جلوي اين خيانت و توطئه را به زعم خود مي گيرد.

 

  1. وجود بيماري هاي روان

اختلالات رشدي مثل بيش فعالي و اختلالات شخصيتي مانند پارانوييد و شخصيت وسواسي بطور عمومي و شخصيت مرزي در موارد بحران هاي  ارتباطي و همگي در سنين بالاتر زندگي به شدت دچار خساست بوده يا مي شوند. وابستگي شخصيتي و حس نا امني دائم يكي از دلايلي است كه خسيس به منابع قدرت و امنيت يعني پول و مال مي چسبد.

اين چسبندگي تا به حدي است كه در اختلال بيش فعالي و پارانوييد، خسيس ممكن است حتي براي خود نيز توان خرج كردن و استفاده از منابع را نداشته باشد و تنها در زمان غليان هيجانات و يا ترس هاي خود به خريد و يا استفاده از منابع مالي خويش اقدام كند. به همين دليل افرادي كه ميتوانند خسيس را ترسانده و يا به او هيجان هاي جنسي، اعتيادي و قماري و يا تهديدات حيثيتي وارد كنند براحتي صاحب منابع مالي و موقعيتي و زماني خسيس شده و اين منابع را در طول زمان از او به تاراج مي برند.

 

دلايل پنهان خساست

كنترل و سركوب سطح آگاهي و توقع براي پاسخگو نبودن

يكي از ويژگي هاي كاربردي محدود كردن (منابع مالي و علمي، فرصت ها و قدرت حركت)، پايين نگه داشتن سطحآگاهي آنهايي است كه از اين منابع، قدرت حركت و فرصت ها محروم مي شوند. چرا كه هر چه ميزان آگاهي افراد پايين تر باشد:

  1. ترس افراد از ناشناخته ها بيشتر بوده و ميزان واقعيت سنجي آنها به طرز فلج كننده اي پايين آمده و در نتيجه خواسته ها و توقعات آنها بدليل ترسها و ناتواني خود- سركوبي شده و نتيجتا نيازي به پاسخ دادن و برطرف كردن توسط دارنده منابع و فرصتها نخواهد داشت.
  2. آگاهي پيش زمينه حركت و پيشرفت است و سركوب آگاهي با كنترل و محدود كردن منابع يعني توقف و سركوبحركت. وقتي افراد از واقعيت ها بدليل محروميت هاي مالي، علمي و زماني دور باشند و بينش و ديدي براي فرصت سنجي نداشته باشند و از حركت و پيشرفت بترسند؛ طبيعتا تنش كمتري ايجاد كرده و باعث دردسر كمتري براي خسيس يا خساست ناشي از ديگر بيماري هاي روان خواهند بود.

دقيقا به همين دلايل است كه بعضي از دولتها و يا سازمانها و شركت ها مانع پيشرفت اقتصادي و مالي اتباع و شهروندان يا كارمندان و زيردستان خود شده و دسترسي آنها به منابع دانش و اطلاعات رفتاري و بينش دهنده را به هر روش و وسيله اي مي بندند. زيرا اين دولتها و سازمانها و شركت ها به تجربه يا به واسطه يادگيري از ديگران، متوجه پايين آمدن سطح توقع زير دستان يا افراد تحت تكفل خود با استفاده از اين محدوديت ها شده اند.

خساست يك ناتواني است. ناتواني در درك و رفع نياز هاي متعارف اطرافيان و همچنين ناتواني در مديريت روابط و گسترش ارتباطات مفيد. خسيس فردي كند ذهن از نظر اجتماعي و ارتباطي است كه با تكيه بر هوش غريزي خود با آزار و آسيب به ديگران از منافع خود دفاع مي كند. خسيس مانند غريقي است كه به آنچه بلافاصله در اختيار دارد چنگ زده و با تمام وجود و جان به آن مي چسبد بدون اينكه از خود بپرسد آيا آنچه كه بدان چنگ زده ياراي شناور نگه داشتن و نجات او را دارد يا نه.

ذهني كه به خساست دچار است آنقدر بي ابزار و ناتوان و حقير مانده است كه تنها ابزار او براي بقا، محروميت دادن به ديگران و كنترل ارتباطات و رابطه خود از طرُقي غير عاطفي و غير اجتماعي است. براي خسيس دوست داشتنِ غريزي جايگاه و كاربرد عاطفه اجتماعي را نيز غصب كرده و خسيس قادر به درك عاطفه و تعريف و استفاده از آن در روابط خويش نمي باشد. در نتيجه خسيس  مبتلا به بيماري روان بوده و بدون درماني پرورشي قادر به رشد بينشي صحيح و نجات خود  از اين بيماري نخواهد بود.
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.